عآشورا
سـلام عسل من .... پسرم ببخشید بابت تاخیرم ، مامان جان خودت نمیدونی که این روزا چقدر شیطون شدی فداتشم سرمون حسابی باهات گرمه شکر خدا برای داشتنت فرشته ناز مامان ... چهارشنبه رفتیم دیدن مامان فرخ ، بابایی رفته بود ماموریت و ماشینمون با عمو سعید ( شوهر خاله ) بودش . هرجایی که میخواستیم بریم زودی با عمو سعید میرفتیم . راستی پسرم خاله طوبی نینیشو از دست داد نمیدونی پسر خاله نوید چقدر ناراحته مامانی . خاله جون 7 ماهش بود ولی خدا دخمل نازشو گرفت ، حتما حکمتی داشته ... این شب ها هم چون بابا نیست با عمو سعید و خاله و نوید و داداش امیررضا میریم هیئت ، معمولا چندتا هئیت رو با ماشین میگردیم . خدایا شکرت بخاطر دوتا فرشته نازی...
نویسنده :
مـامان
17:24
پسر عـاشورایی مـن
عسل مامان اولین عاشروای زندگیشو تجربه میکنه ...
نویسنده :
مـامان
15:51